تو چه مي داني اين دل كه پشت پيراهني از گل سرخ پنهان است
چقدر دلتنگ توست؟اگر ديواره ي دهليزهايش را ببيني كه با نام تو تزيين شده،
اگر صداي تند وهيجان آلودش را بشنوي ،آنگاه شايد كمي - فقط كمي- او را درك
كني. تو چه مي داني اين چشم كه از ميان تيرهاي مژگان و كمان ابروان ردپاي
تورا دنبال مي كند، چقدر مشتاق ديدار توست؟
اگر خود را در آيينه اش تماشا كني و رودهاي گرمي كه دمادم از آن جاري
مي شوند ببيني آن وقت شايد كمي - فقط كمي - به او حق بدهي. نه، تو اينها را
نمي داني. اگر مي دانستي ... حتم داشتم حتي يك لحظه هم مرابا غم هايم تنها
نمي گذاشتي و دلت نمي آمد كه شعر هايم را نخواني. كاش مي دانستي كه
هر قطره باران آيينه اي است كه مي تواني عشق مرا به خودت در آن ببيني،
آنگاه در روزهاي باراني هيچ گاه از قاب پنجره كنار نمي رفتي
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .