یكی آزمايش ايدز ميده، جواب مثبت بوده، ميگه: عجب دوره و زمونه‌اي شده، آدم به دستاي خودش هم نميتونه اعتماد كنه !

پيرزنه از مكه بر مي‌گرده تو ساكش مشروب بوده، ميگن: اين چيه؟ ميگه: من كه پا نداشتم دور خونه خدا بچرخم، يه پيك مي‌زدم خونه خدا دورم مي‌چرخيد !

يه سيب زميني قل ميخوره ميره تو لونه ي جوجه تيغي جوجه تيغي هم داد ميزنه آخ جون داداشي از سربازي برگشته !

گنجشكه مي‌خوره به يه موتور سوار و بيهوش ميشه، به هوش كه مياد مي‌بينه توي قفسه، يه كم فكر مي‌كنه و ميگه: اي واي، كشتمش !

يه روز، يه چس ويک گوز مي رن يه مردي رو بکشند، چس به گوز مي گه: تو صداش کن، من خفش مي کنم !

يه خانواده داشتند ميرفتند كانادا، يه دفعه يه هواپيما از توي آسمون رد ميشه، پسر به پدر ميگه: بابا، چي مي‌شد ما هم مثل اون آدما سوار هواپيما ميشديم؟ پدر ميگه: خفه شو، شناتو بكن

يه روز يه دختره از حاج آقاهه مي پرسه حاج آقاميشه پيش دوست پسرم بخوابم حاجي ميگه لااله الا الله دختره مي پرسه ميشه پيشه يه غريبه بخوابم حاج آقا ميگه استغفرالله دختره باز ميپرسه ميشه پيشه شما بخوابم حاج آقا ميگه بسم الله !

يه روز دوتا جوجه قراره ازدواج ميزارن وقتي بزرگ ميشن هردوشون ميشن خروس

معلم به دانش آموز: «فعل نرفتن را صرف كن!» دانش آموز: «من نمي‌روم، تو نمي‌روي، او نمي‌رود، ما نمي‌رويم، شما نمي‌رويد، ايشان نمي‌روند.» معلم: «بگو ببينم! از فعل‌هايي كه صرف كردي چه فهميدي؟» دانش آموز: «فهميدم همه ما همين جا هستيم و جايي نمي‌رويم.»

هر جا شنيدي حسين، حسين مي‌كنند، هر چه زودتر خودتو برسون چون شام ميدن، ولي هر جا كه ديدي علي، علي مي‌كنند، زود دور شو چون دارند ماشين هل ميدن